کنترل تعادل زندگی

 

 

وقتی ازاغلب افراد سوال میشود 

که «چه چیزی در زندگی بیشتر از همه موجب خوشحالی، سرزندگی و رضایت‌تان است؟»، معمولا با پاسخ‌هایی مثل رفاه بیشتر، کار کمتر، پول بیشتر، آزادی بیشتر و از این جنس پاسخ‌ها مواجه می‌شویم.

این پاسخ‌ها باعث می‌شوند که تمام انرژی، پول و توجه خود را معطوف به یک یا چند حوزه‌ی خاص از زندگی کنیم و به بقیه‌ی حوزه‌های زندگی خیلی توجه نکنیم. این عدم توجه، در نهایت موجب برهم خوردن تعادل زندگی می‌شود و هرچه نامتعادل‌تر زندگی کنیم، ناخشنودتر خواهیم بود که هیچ‌یک از ما چنین چیزی را دوست ندارد.
از طرفی ادامه‌ی این روند، باعث معیوب شدن زندگی خواهد شد و ممکن است یک زندگی مملو از درد، تنهایی و تهی از معنا داشته باشیم که برآیند آن را می‌توان در جوامع مختلفی مشاهده کرد.
در اینجا قصد داریم سراغ مفهوم کنترل در تعادل زندگی برویم. به همین منظور در ادامه، ابتدا تعریف جامعی از کنترل را با ذکر مثال با هم بررسی خواهیم کرد و سپس سراغ ۳ حوزه‌ای که می‌توانیم بر آنها کنترل داشته باشیم و بیشترین نقش را در تعادل زندگی ایفا می‌کنند، خواهیم رفت.
 
منظور از کنترل در تعادل زندگی چیست؟
قبل از اینکه به تعریف کنترل برسیم، لازم است به این موضوع مهم نیز اشاره کنیم که احساسِ کنترل بر زندگی، موجب رضایت و ایجاد حس خرسندی در انسان‌ می‌شود.
به ‌طور کلی کنترلِ تعادلِ زندگی یعنی اینکه هر فرد چقدر می‌تواند حوزه‌های مختلف زندگی‌اش را زندگی کند و توانایی حفظ این شرایط را دارد. برای درک بهتر این موضوع، پیشنهاد می‌کنیم به مثال زیر توجه کنید.
یکی از تصویر‌هایی که همیشه از سیرک داریم، تصویر فردی است که چند توپ را در هوا جابجا می‌کند و این کار را در حالی انجام می‌دهد که هر لحظه امکان افتادن هر یک یا همه‌ی توپ‌ها وجود دارد.
اگر هر یک از توپ‌ها را یکی از حوزه‌های زندگی در نظر بگیریم، هرچه تعداد توپ بیشتری داشته باشیم -هرچه حوزه‌های بیشتری را زندگی کنیم- احساس رضایت بیشتری نیز خواهیم کرد و در صورت پایداری این وضعیت، یک زندگی رضایتمندانه خواهیم داشت.
از طرفی هرچه توپ‌ کمتری داشته باشیم -حوزه‌های کمتری را زندگی کنیم- قاعدتا میزان زیادی از رضایت زندگی را از دست خواهیم داد. از طرفی اینکه ما چقدر متعادل زندگی می‌کنیم و توجه‌مان چقدر به همه‌ی جنبه‌های زندگی است، موجب رضایتی پایدار خواهد شد.
اما وقتی صحبت از افزایش کیفیت و رضایت زندگی می‌شود، این سوال پیش می‌آید که منظورمان دقیقا چیست؟ در ادامه به این سوال اساسی پاسخ خواهیم داد.
 
۳ جنبه‌ی مهم زندگی
اهداف
یکی از جنبه‌های مهم زندگی که باید مراقب آن باشیم، انتخابِ اهداف‌مان است. همچنین انسان‌ها بنا بر دلایل مختلفی اهداف زندگی‌شان را انتخاب می‌کنند.
نکته‌ی بسیار مهمی که باید مراقب آن باشیم، این است که اهداف دیگران را انتخاب نکنیم. شاید با خود بگویید که «من حتی اجازه‌ی چنین کاری را به کسی نخواهم داد»، اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است.
به ‌طور کلی افراد می‌توانند با روش‌های مختلفی اهداف زندگی‌مان را تغییر دهند. مثال ساده‌ای که معمولا اغلب‌مان تجربه‌اش کردیم در محیط‌های کاری رخ می‌دهد. دقیقا جایی که افراد وارد یک مجموعه یا تیم می‌شوند و آن تیم، تعیین‌کننده‌ی خیلی از چیزها می‌شود.
مثلا نوع روابط، جنس تفریحات، ازدواج و فرزندپروری، اهدافی که برای سلامت شخص مهم هستند و بسیاری از اهداف دیگر تحت‌الشعاع تاثیر افراد دیگری رقم می‌خورد که قرار نبود چنین باشد.
پس وقتی‌که از انتخاب اهداف صحبت می‌کنیم، باید از جوانب مختلف به آن توجه کنیم و مورد ارزیابی قرار دهیم تا اهدافی که انتخاب می‌کنیم، مال خودمان باشند. در واقع همیشه اهداف‌مان را خودمان انتخاب می‌کنیم، مگر اینکه اختیار آن را به شخص دیگری بدهیم تا برایمان هدفی را انتخاب کند.
 
کیفیت روابط
افرادی که با ما رابطه دارند، نقش زیادی در کیفیت زندگی‌مان ایفا می‌کنند. همچنین مهم‌ترین روابط کاری هر انسان در محیط خانه با اعضای خانواده، در محیط کار با همکاران، کارمندان، رئیس و مراجع و در اجتماع با هر فردی خلاصه می‌شود.
اینکه افراد چقدر به ما نزدیک هستند و ما چه جایگاهی در زندگی آنها داریم، نقش تعیین‌کننده‌ای در کیفیت رابطه‌ها و در نهایت کیفیت زندگی خواهند داشت. به ‌عنوان ‌مثال، میزان تاثیری که یک زوج با هم دارند با میزان تاثیری که همان افراد با دیگرانی که تعلق‌خاطری بین‌شان نیست، کاملا متفاوت است.
به ‌طور کلی هرچه بین افراد در محیط‌های مختلف -خانواده، محیط کار و اجتماع-  رابطه‌ی خوب و متعادل‌تری وجود داشته باشند، رضایت بیشتری از زندگی نیز خواهند داشت.
 
عادات فکری
بسیاری از افرادی که با عادت‌های فکری مخربی همراه هستند، نمی‌دانند که چه مسئله‌ای دارند. این موضوع را می‌توان در بخش‌های مختلف زندگی مشاهده کرد و به ‌طور دقیق‌تر، دقیقا در ارتباط نزدیک با دیگران متوجه آن شد.
برای مثال فردی را در نظر بگیرید که تحصیلات بسیار خوبی داشته است و طی سال‌های مختلف، رشد بسیار خوبی را تجربه کرده است. این فرد بنا بر پیشرفتی که دارد، می‌تواند سریع‌تر از بقیه به مدیریت برسد.
حال همین فرد را تصور کنید که متوجه یک خطای جزئی در کار یکی از زیردستانش می‌شود. اگر این فرد عادت‌ها، باور‌ها و ساختار درستی را برای خودش نچیده باشد، ممکن است یک پاسخ بسیار بد و یک رفتار بسیار خشن و پر از الفاظ رکیک را نثار آن کارمند کند.
این همان‌جاست که می‌گوییم فارغ از تصحیلات و جایگاه، افراد می‌توانند عادت‌های بدی داشته باشند و این موضوع باعث رنج روانی و دلخوری اطرافیان خواهد شد.
منتشر شده در دوشنبه 28 شهريور 1401       کد خبر : 10656
آخرین اخبار
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت محفوظ می‌باشد.
طراحی وب سایت : ایران طراح